زن سنگ شکن هنوز پتک می‌کوبد!

مریم نصیری‌زاده؛ یک زن خوزستانی است که در یکی از روستاهای رامهرمز در معدن سنگ کار می‌کند. یازده سال است روزی دو بار به بیابان می‌رود. به ضرب پتک سنگ می‌شکند و کوهی از سنگ پشته می‌کند تا غروب کامیون سنگ‌ها را بار بزند و برود. زن رامهرمزی هم سنگ می‌شکند، هم پشته می‌کند هم

مریم نصیری‌زاده؛ یک زن خوزستانی است که در یکی از روستاهای رامهرمز در معدن سنگ کار می‌کند. یازده سال است روزی دو بار به بیابان می‌رود. به ضرب پتک سنگ می‌شکند و کوهی از سنگ پشته می‌کند تا غروب کامیون سنگ‌ها را بار بزند و برود. زن رامهرمزی هم سنگ می‌شکند، هم پشته می‌کند هم به تنهایی بار کامیون می‌زند.

139507251011233498953843 300x210 زن سنگ شکن هنوز پتک می‌کوبد!

داشتم تلویزیون خوزستان را تماشا می‌کردم که چشمم به یک رپرتاژ کوتاه چند دقیقه‌ای مرکز صدا و سیمای اهواز افتاد. شغل این زن رامهرمزی مانند هیچ زن ایرانی نیست! مانند خانم‌های نماینده مجلس نیست، مانند خانم زاده‌های آقازاده نیست که همه الحمدالله دکترا گرفته و پشت میزنشین شده‌اند. زنی کوخ‌نشین مانند فرهاد کوه کن و سنگ تراش است.

اما از او محترم‌تر و بزرگوارتر است، زیرا نان‌آور هشت نفر است. هفت بچه دارد، زن عشایری خوزستان است. شوهرش از کار افتاده و نابیناست، توانایی راه رفتن را ندارد. صبح زود از خواب برمی‌خیزد؛ به چند مرغ و خروسی که در خانه محقرش دارد، در حیاط مخروبه‌ای بدون در و دیوار دان می‌دهد و صبحانه خانواده را آماده می‌کند. از ساعت ۶ بامداد کارش آغاز می‌شود؛ از آرد نان می‌پزد، سپس گله بزها و شاید میش‌های معدودش را به چرا می‌برد. برای خبرنگار تلویزیون اهواز شرح می‌دهد که فرزندش برای رفتن به مدرسه پول کرایه نداشته برنجی به راننده خودرویی فروخته بچه را به مدرسه برده؛ بچه‌اش گله کرده امروز درست شد فردا چه کنم؟ نمی‌دانید چقدر مات و مبهوت و متأثر شدم. آخر آیا کسی فکر نمی‌کند، اینان هم هموطنان ما هستند؟

در آفتاب سوزان خوزستان به ضرب دست و بازو سنگ‌ها را خرد می‌کند و پولی از راننده می‌گیرد که صرف خرج خانه می‌شود. شب که به منزل یعنی آن کومه گلی می‌رسد بساط شام را که همان نان و پنیر و ماست است برای چهار پسر و سه دخترش می‌چیند.

او ۱۱ سال است به جای شوهر بیمار و عاجزش سنگتراشی می‌کند! نمی‌دانم روزانه چقدر درآمد دارد؟ اگر یک روز بیمار شود آن روز شوهر فقیر و بچه‌هایش نان روز و شب ندارند. او دارای ژن مرغوب نیست که مثل فلان شخصیت میلیاردر حدود ۴۶ شغل داشته باشد. دختر وزیر سابق نیست که هنوز کلاس اول دکترا نرفته خانم دکتر خوانده شود و بر صندلی مدرس تکیه زند.

دلم بر مظلومیت خود و خانواده‌اش سخت سوخت و به درد آمد. او نه آپارتمان می‌خواهد و نه ویلا در زعفرانیه. او حداقل زندگی را برای خود و شوهر از کار افتاده و هفت فرزندش می‌خواهد.

قهرمان فلان کشور فوتبالیست میلیاردر از خود راضی نیست که وقتی ۱۰۰ میلیون کمتر بگیرد تغییر تیم و حتی هویت و ملیت می‌دهد. قهرمان مملکت کاراته باز و بسکتبالیست و والیبالیست زن نیست. این قهرمان راستین کشور است. این زن نماد زن شرافتمند و وفادار و پاکدامن و مادر نمونه کشور است.

جناب دولتمداران آیا هرگز سراغ امثال این زن رفته‌اید؟ کلیپ رپرتاژ تلویزیون اهواز را بخواهید و در جلسه هیئت دولت به تماشا بگذارید و از وزیر تعاون و کار و امور اجتماعی و تعاون و رفاه بپرسید برای این زن و امثال او چه کرده است؟

از خانم‌های مجلس بپرسید از امثال این زن قهرمان چه حمایتی کرده‌اند؟ از خانم ابتکار بپرسید، آیا شنیده و این همه کشورها که رفته دیده زنی پتک بکوبد و سنگ بشکند؟

آیا او محکوم به اعمال شاقه و کار اجباری است که باید روزی هفت- هشت ساعت پتک بکوبد و سنگ بکشند. در شوروی سابق نظیر این مناظر دیده می‌شد که زنان تبر به دست درخت بکنند یا یخ خیابان‌ها را در زمستان‌های سرد بشکنند.

در فضای مجازی فیلم خبری راشیاتودی را دیدم که شهردار شهری در روسیه دستور تخلیه خانه‌ای را در مجله‌ای می‌دهد؛ این زن نامه‌ای به پوتین می‌نویسد. نامه به دست پوتین می‌رسید. پس از چند روز پوتین به اتفاق محافظانش به آن محله و به دیدن خانم روسی می‌رود. فیلم، پوتین را در حالی که کتش را از تن درآورده نشان می‌دهد. پوتین از اتومبیل خود در حالی که یک خودروی ون حامل محافظانش او را بدرقه می‌کند، در محله فقیرنشین پیاده می‌شود. قبلاً به زن فقیر روسی اطلاع داده شده که نمایندگان رئیس جمهوری برای حل مشکل او در فلان ساعت و روز به دیدنش خواهند آمد؛ زن روسی فقیر و دختران او جلوی در خانه محقر چوبین به انتظار نمایندگان ریاست جمهوری کشور ۱۹ میلیون کیلومترمربعی روسیه با حدود ۲۰۰ میلیون جمعیت ایستاده‌اند، اما ناگهان خود او را می‌بینند.

پوتین از اتومبیل پیاده می‌شود. به احترام شهروند روسی کار جالبی می‌کند یعنی کت خود را به تن او می‌کند، با زن فقیر و دختران او احوالپرسی و روبوسی می‌کند. به سخنان او گوش می‌دهد. لبخند زنان به او دلداری می‌دهد. همراهان یک تاج گل بزرگ و یک سند مالکیت خانه را می‌آورند. پوتین شاخه گل و سند رسمی مالکیت خانه را به زن فقیر تقدیم می‌کند. نفهمیدم خانه‌ای در محلی دیگر یا همان خانه، به هر حال موجی از خوشحالی و شگفت زدگی برمی‌خیزد. همه کف می‌زنند و هلهله می‌کنند و اشک در چشم زن فقیر می‌درخشد.

پوتین خداحافظی می‌کند و سوار اتومبیلش می‌شود و تمام این دیدار به پنج دقیقه نمی‌کشد. گفتم، ‌ ای کاش… یاد می‌گرفتیم!

دیدم و شنیدم افسران جوان و شریف راهنمایی و رانندگی رشت برای مستأجر پیرمرد و همسرش که صاحبخانه آن دو را بیرون کرده بود، از حقوق ناچیز خودشان خانه‌ای اجاره کردند و مستأجران بی‌خانمان را اسکان دادند.

چه می‌شد آقای رئیس جمهور از دستیاران متعدد خودشان می‌خواستند به این گونه امور و شکایات رسیدگی کنند؛ اتفاق بدی می‌افتاد؟ نه راستی سبب آفرین و مرحبا گفتن روزنامه‌های زنجیره‌ای هوادار ایشان نمی‌شد؟

منبع: روزنامه قدس

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.